Part49

Part 49

(پرش زمانی به ۵ روز دیگه)


تهیونگ: داشتیم با هم دیگه خونه رو تمیز میکردیم که زنگ در خورد


ات: کیه

تهیونگ: نمیدونم بزار برم در رو وا کنم

در رو واز کردم دیدم مامان بابا هامون اومدن


م.ا: سلامم

ات :مامانییییی (پرید تو بغل مامانش )دلم برات تنگ شده بوددد


ات: بابااااااا دلم برا تو هم تنگ شده بود دلمممم برا همتون تنگ شده بوددددد



کوک: حتی برا من


ات: کوکییییییی رفت محکم بغلش کرد


کوک: اوووه یعنی آنقدر دلت برام من تنگ شده بود


ات :سرشو تکون میده

کوک: منم خواهر کوچولو


ات: من کوچولو نیستم


کوک و تهیونگ : خندههه


کوک: معلومه


ات: چون دلم برات تنگ شده بت هیچی نمیگماااا


کوک: ولی تو بازم کوچولو یی( آروم )


ات: چیزی گفتی

کوک: نهه من نه
دیدگاه ها (۰)

Part50

Part51

Part48

Part47

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

-وقتی گشنته عصبیی میبوسنتت-ات" هینامی " آروم باش الان غذا از...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط